تجمع اصحاب رسانه پاکستان در محکومیت حمله اسرائیل به ساختمان صدا و سیما تذکر دادستانی به رسانه‌ها و فعالان مجازی | برای کدام رسانه‌ها پرونده قضایی تشکیل شد؟ مستندساز مشهدی: در این نبرد تاریخی، تنها نیستیم کانون پرورش فکری ۵۰ فیلم‌تئاتر را به صورت رایگان، اکران آنلاین می‌کند دنیای کودکانه نباید رنگ جنگ بگیرد | محتوای کودک فیلم‌نت رایگان منتشر می‌شود از کسی که با حمله به خاک کشورش خوش حال است، بترسیم گسترش روحیه حماسی، نیاز امروز جامعه به رسانه‌های بیگانه اجازه میدان‌داری ندهیم | درباره خبرنگاری بحران و شیوه مواجهه با اخبار در زمانه جنگ دیدار آل پاچینو با پاپ لئو چهاردهم برنامه‌ریزی تابستانی کانون پرورش فکری خراسان رضوی درخصوص شرایط بحرانی این روزها بازدید معاون صدا رسانه ملی، از واحد‌های پخش رادیو تمجید «جکسون هینکل» روزنامه‌نگار آمریکایی از سحر امامی + عکس وقتی روایت، از گلوله تأثیرگذارتر می‌شود | نگاهی به نقش کلیدی هنرمندان در روایت حقیقت و مقابله با تهاجم روانی رسانه‌ها تئاتر شهر تهران حملات رژیم صهیونیستی به ایران را محکوم کرد
سرخط خبرها

حکایت عبرت آموز موش و تله موش

  • کد خبر: ۱۳۸۱۰۲
  • ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۳
حکایت عبرت آموز موش و تله موش
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های آسیای میانه، موشی به همراه تنی چند از اعضای خانواده اش در سوراخ‌های دیوار خانه‌ای زندگی می‌کرد.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های آسیای میانه، موشی که به همراه تنی چند از اعضای خانواده اش در سوراخ‌های دیوار خانه‌ای زندگی می‌کرد و مایحتاج زندگی خود را از راه دله دزدی از مواد غذایی موجود در خانه تأمین می‌کرد، یک روز برای پیدا کردن غذا، از سوراخ خود بیرون آمد و آهسته آهسته به طرف مطبخ خانه حرکت کرد. هنوز به مطبخ نرسیده بود که چشمش به برادرش افتاد که در تله موشی که صاحب خانه برای گرفتن موش در مسیر مطبخ گذاشته بود، گیر افتاده بود.

بلافاصله از راهی که آمده بود، برگشت و از سوراخی که در دیوار خانه وجود داشت، وارد حیاط شد و به سراغ مرغ رفت و ماجرای تله موش و برادرش را برای او تعریف کرد و از او کمک خواست. مرغ گفت: «تله موش مشکل توست و به من ربطی ندارد.»

موش که از پاسخ مرغ ناراحت شده بود، به سراغ گوسفند رفت و ماجرای تله موش و برادرش را تعریف کرد و از او کمک خواست. گوسفند گفت: «بع!» وی سپس افزود: «تله موش مسئله موش هاست و مسئله من نیست.» موش که از پاسخ گوسفند مکدر شده بود، به سراغ گاو رفت و ماجرای تله موش و برادرش را تعریف کرد و از او کمک خواست. گاو گفت: «ماغ.» و اضافه کرد: «این ایز نات مای بیزنس».

موش که از همه جا ناامید شده بود، به داخل خانه و نزدیک تله موش برگشت تا شخصا اقدام کند، اما به جای برادرش، ماری را دید که برای خوردن موش از لانه خود بیرون آمده و گرفتار تله موش شده است. مار که از گیر افتادن در تله موش بسیار عصبانی شده بود، خود را به این طرف و آن طرف پرتاب کرد و زن صاحب خانه را گزید. مرد صاحب خانه از راه رسید و برای زنش، حکیم خبر کرد و به دستور وی، مرغ را سر برید و برای همسرش سوپ درست کرد. سپس دوستان زن صاحب خانه برای عیادت از وی به خانه آن‌ها آمدند و مرد صاحب خانه، گوسفند را سر برید و برای دوستان زنش ناهار و شام درست کرد. اما دواودرمان حکیم بر زن صاحب خانه تأثیر نگذاشت و وی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مرد صاحب خانه که از این واقعه سخت متأثر شده بود، گاو را سر برید و به اقوام و دوستان و سایر بستگان و آشنایان که از راه دور و نزدیک برای تسلیت به خانه آن‌ها آمده بودند، شام داد. در تمام این مدت، موش دم در سوراخ خود نشسته بود و از داخل سوراخ، وقایع پیش آمده را تماشا و کیف می‌کرد که ناگهان گربه‌ای پرید و موش را از گردن گرفت و از سوراخ بیرون کشید.
موش که عمر خود را پایان یافته می‌دید، به گربه گفت: «اگر اجازه بدهید، یک جمله قصار بگویم تا قصه بی نتیجه نباشد. سپس مرا تناول کنید.» گربه اجازه داد. موش رو به دوربین کرد و گفت: «بی تفاوتی دربرابر رنج‌های دیگران بد است، اما کیف کردن از تماشای مرگ دیگران، از آن هم بدتر است.» و سپس خاموش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->